باید دل به دریا بزنیم فردا امروز را به نام ما خواهند نوشت
پنجره روبروی من است باران تندی می بارد.تماشای شهربارانی زیباست.از پنجره دور دستها را نگاه می کنم.فردا در ذهن من نقش می بندد٬بیست سال بعد٬سی سال و شاید صد سال دیگر٬سالهایی که هیچکدام از ما نخواهیم بود.در باره این دوران چه خواهند گفت.چه قضاوتی خواهند کرد.آیا بهتر از ما خواهند بود و یا بدتر.مرگ همه پستها و همه ثروتها را بی قدر می کند.آنها که امروز در پشت میزهای ریاست جفا می کنند و یا خدمت نخواهند بود٬کسانی که در کاخها می زیند و یا در کوخ ها در گوری بی نام و نشان دفن خواهند شد.
همه چیز در گذر است٬همه چیز تمام می شود. اندوه امروز فردا ناپدید می شود مثل شادی٬آنچه می ماند خاطره کمرنگ و یا پر رنگ یک نسل است. با خود می اندیشم فردا که ما نباشیم در باره مان چه خواهند گفت.حتما نخواهند گفت چه داشته ایم و چه نداشته ایم.فقیر بودیم و ثروتمند٬شاد بودیم یا غمگین. از آنچه بر جا گذاشته ایم حرف خواهند زد.به شهر خیره می شوم ٬به شهری غول آسا٬ کدام از این بناها خواهند ماند تا فخری باشند برای نسل ما. شاید هیچکدام.
نسل ما بسیار کارها کرده است. خود می توانیم از آنها ستایش کنیم و یا زبان به انتقاد بگشائیم.داوری ما در تاریخ نمی ماند.نسل های بعد قضاوت خواهند کرد سریع و شفاف. کسی می گفت چطور می شود نسلی خود را این چنین در بن بست قرار دهد و مدام از روزگار شکایت کند و بعد میراث گرانبهایی برای آیندگان بجا بگذارد.اگر خود از خود این چنین گلایمندیم ٬چطور می توانیم سندی برجا بگذاریم که پاسخی باشد برای گلایه های نسل های بعد. نسل جوان که از پدران و مادران خود گلایمندند که زندگی خوبی برای آنها تدارک ندیده اند باید بدانند هر گامی که بر می دارند فردا که به سن ما برسند خواهند دید در معرض قضاوت فرزندانشان قرار خواهند گرفت.امروز منفعل باشیم و یا سر زنده .در انتخابات رای بدهیم و یا ندهیم٬ به آن رای بدهیم و یا به آن.در آن روزها خواهیم دانست راه درست رفته ایم و یا نادرست. این را باید بدانیم یقینی در کار نیست.درهر انتخابی و با هر میزان اندیشیدن باید دل بزنیم و دست به انتخاب بزنیم. چه بخواهیم و چه نخواهیم امروز به نام مان نوشته خواهد شد.